نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غم که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله که اندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد
در پای عجل بسی جگرها خون شد
کی نامد از ان جهان پرسم از وی
که احوال مسافران دنیا چون شد
عمرت تا کی به خود پرستی گذرد
یا در پی هستی و نیستی گذرد
می،خور که چنین عمر که غم در پی اوست
ان که بخواب یا به مستی گذرد
نظرات شما عزیزان:
ابوالفضل ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت22:56---24 شهريور 1391
آنقصر که جمشید دراو جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت بهرام که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
ابوالفضل ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت23:51---4 مرداد 1391
می خور که چنین عمر که غم در پی اوست
آن به که بخواب یا به مستی گذرد
رباعیات خیام واقعا جالب می باشند البته اگر معنای آن درک گردد .