میخواهم و می خواستمت،تا نفسم بود می سوختم از حسرت و عشق و عشق تو بسم بود،كه این شعله بیدار روشنگر شب های بلند قفسم بود.ان بخت گریزنده دمی امد و بگذشت غم بود ، كه پیوسته نفس در نفسم بود دست من و اغوش تو،هیهات كه یك عمر تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود بالله،كه بجز یاد تو ،گر هیچكسم بود سیمای مسیحایی اندوه تو،ای عشق در غربت این مهلكه فریاد رسم بود لب بسته و پر سوخته از كوی تو رفتم. بخدا گر هوسم بود،بسم بود.
نظرات شما عزیزان:
nilufar
ساعت14:38---12 مهر 1390
zibast
mamnunam
پاسخ:mr30 aziz